فکر کنید دنیا مثل یک شهربازی می مونه و شما قراره توی این شهربازی زندگی کنید. اما حواستون باشه که توی این شهربازی فقط قرار نیست بهتون خوش بگذره و شادی کنید. توی این شهربازی زمین خوردن هست، غم و شادی هست، گم شدن هست. خلاصه خنده و گریه با هم هست.
توی این شهربازی باید حواستون به خودتون و افراد ضعیف تر از خودتون باشید و به هر کسی که می تونید کمک کنید. اگه شکست خوردید و زمین خوردید باید بازم ادامه بدید و دوباره بازی کنید.
زندگی گاهی وقت ها مثل یک تونل میشه یک تونل تاریک که نمی دونی چند دقیقه تا انتهاش باقی مونده باید بری جلو و منتظر باشی تا تونل تموم بشه و بعضی روزها زندگی مثل قطار شهربازی می مونه میری جلو بهت خوش می گذره خوشحالی اما آخرش برمیگردی سرجای اولت همون جایی که شروع کردی.
یک موقع هایی زندگی مثل چرخ و فلک میشه احساس می کنی داری دور خودت می چرخی احساس سردرگمی و بلاتکلیفی می کنی. اما این احساس و چرخیدن موقتیه و بعد یه مدتی تموم میشه.
یک وقت هایی توی زندگی دچار هیجان میشی از بس که با سرعت میری جلو بعد یواش یواش سرعتت کم میشه باز سرعت می گیری و هیجان و استرست زیاد میشه مثل وقتی که سوار ترن هوایی میشی.
یک موقع هایی از شدت موفقیت و خوشبختی دچار غرور و اعتماد به نفس کاذب میشی که میری توی آسمون ها بعد یهو با سرعت خیلی زیاد برمی گردی به سمت زمین.
یه روزهایی برای رسیدن به موفقیت سختی و مشقت های زیادی رو تحمل می کنی اما بعد از چند وقت میرسی اون بالا و سر می خوری میایی پایین و سختی های راه رو فراموش می کنی.
یه وقتایی احساس می کنی زندگی داره تابت میده و نمی تونی کنترلش کنی اون موقع باید صبر کنی تا به مرور زمان تاب سرعتش کم بشه تا بتونی خودت هدایتش کنی.
فرصتون توی این شهربازی محدوده پس سعی کنید قبل از این که فرصتتون تموم بشه به اندازه کافی از از شهربازی استفاده کنید و تلاشتون رو بکنید شهربازی رو مکان بهتری برای کسانی که در آینده میخوان وارد شهربازی بشن بکنید.