برای همه ما پیش اومده که دوستی آشنایی رهگذری سفره ی دلشو برامون باز کرده و از زمین و زمان و وضعیت نابسامان خودش گله کرده. خب عکس العمل ما این جور وقتا چی بوده، یا ما هم سفره ی دلمون باز کردیم و سعی کردیم با بدبخت تر جلوه دادن خودمون یه کم به طرف روحیه بدیم که آره مثلا اوضاع تو از ما بهتره و از این حرفا.
اما گاهی اوقات پا رو فراتر گذاشتیم و در نقش یک مشاور ظاهر میشیم و خیال می کنیم وقتی کسی حدود دو ساعت با ما درد و دل کرده از مشکلاتش گفته، ما به شناخت خوبی ازش رسیدیم و بهش پیشنهاد و راه حل ارائه می دیم.
جالب این جاست که خودمون با مشکلات مشابه همون آدم، اندر خم یک کوچه ایم
وقتی هم طرف به ما میگه تو خودت چرا با این راه حل ها مشکلاتت رو حل نمی کنی بهش میگیم من با تو فرق دارم، حالا چه فرقی خودمون هم نمی دونیم.
حالا فکر کنید، یه نفر اومده پیش شما و ازتون کمک می خواد و مشکلات و زندگی و شرایطش هم دقیقا مثل خود شماست، اون موقع به اون طرف چی می گفتید؟
هر راه حل و پیشنهادی که بهش بگید خودتون هم باید اجرا کنید، چون نمی تونید بهش بگید من با تو فرق دارم، مشکلات و شرایط زندگیش دقیقا مثل خود شماست.
خودتون رو مشاوره و راهنمایی کنید، هیچ کس به اندازه ی خود شما، از خودتون شناخت نداره، می تونید از تست های معتبر روان شناسی هم برای شناخت بهتر و بیشتر خودتون استفاده کنید.
از زاویه ی سوم شخص به خودتون و زندگیتون نگاه کنید و ببینید برای بهتر شدن شرایط زندگی این فرد که خودتون باشید، چه راه کار و راه حل هایی دارید.
مثل یک دوست دلسوز و مهربان به خودتون کمک کنید و هوای خودتون رو داشته باشید.