» جملاتی در باب زندگی برای بهتر زیستن
این گونه زیستن
زیستنم آغاز شده است و شاید این گونه زیستن برایم مناسبتر و بهتر باشد.
اکنون به خودم قول میدهم در زیر سایههای فراوان انسانیت به فراخور زمان و مکان قدم بگذارم و در تلاشی صادقانه و عادلانه در راستای تکمیل کردن انسانیت خویش قدم بردارم.
جهان در برابرم نیکوست و خرد وآگاهی در برابرم نقش بسته است. واژههای تقدیر و انسانیت و تنهایی در برابرم صف کشیدهاند و امیدوارم بتوانم از هر کدام به نحو احسن استفاده کنم.
شک نداشته باشم و تردید و دودلیهای مکرر روح و جسمم را به نمایش بگذارم و در مقابل آیینه به تماشای زیباییهای خودم و تصمیمهایم و رفتارهایم بنشینم.
ساختمان وجودی درون وجودم را آلایش و آرایش کنم و هرگونه زخم و شکستگی را مداوا و مرحم ببندم تا صلابت همیشگی و واقعیام را به دست بیاورم.
ستون زندگیام اعم از دین و فرهنگ و عرف و خانواده و عشق و دوستی و تفریح و .... را محکمتر و اصولیتر بنا بگذارم تا با کوچکترین ضربهای شاهد فرو ریختن و ریزشش نباشم.
دستهایم را میان رگهای قلبم زنجیر کنم تا بخشندگی را هیچ زمانی فراموش نکنم و زبانم را از میان رگهای مغزم عبور دهم تا بدون تفکر هر حرفی را بر زبانم جاری نسازم.
چشمانم و گوشهایم را بر روی آنچه میبینم و میشنوم ببندم و غرق در تخیلات و واقعیات ممکن شوم تا بتوانم جهان و موجوداتش را از زوایای گوناگون مشاهده کنم و قضاوت کنم.
نیروی جسم و روحم را یکی کنم و برای بیداری خودم و دیگران تلاش کنم و تا زمانی که خودم بیدار بودن را درک نکردم دیگران را به بیداری و بیدار ماندن دعوت نکنم.
سرم در لاک خودم باشد و در راهی که فکر میکنم مناسب من است حرکت کنم و با احتیاط و در مواقع ضروری و بنا به خواست دیگران سرم را از لاکم بیرون بیاورم اگر میتوانم کمکی انجام دهم.
مشتهای گرده کردهام را روبروی خودم بگیرم و خودم را تهدید کنم و دستهای بازم را مقابل خودم بگیرم و خودم را در آغوش.
دوست داشتن و قضاوت و نصیحت و ارشاد و موعظه و .... را از خودم و برای خودم آغاز کنم و هر پند و موعظهای را برای هر کسی بیان نکنم.
تمام قصههای زندگیم را برای تمام دوستان و آشنایانم تعریف نکنم. تمام راز و رمزهای زندگیام را برملا نسازم.
آهسته قدم بردارم و آهسته حرکت کنم اما پیوسته و مداوم.
صدای سکوتم را با هر کسی در میان نگذارم.
صدای فریادم را روی هر کسی بلند نکنم.
خاطراتم را برای هر کسی بازگو نکنم.
قدم بردارم و بروم و به سنگهای در مسیر اعتنایی نکنم.
اگر میتوانم از تمام فرصت بودنم استفاده کنم یا از حداقل فرصت بودنم.
با روح خسته و دلآزرده و رنجیده و زخمخوردهام مهربانتر باشم.
به آسمان نگاه کنم بیشتر از دیروز بیشتر از هر روز.
با صدای پای آب مغزم را شستشو دهم.
در ریزش مداوم و آهستهی قطرههای باران خودم را غرق کنم.
هر روز بخوانم و هر روز بنویسم.
خودم را با خودم مقایسه کنم.
از دور بودن و دیر شدنم نهراسم.
با ثانیهها آشتی کنم.
با لحظهها عکس بگیرم.
زندگیام را ادامه دهم و زندگی تازهای را آغاز کنم.
به بودنهایم احترام بگذارم و برای نبودنهایم حسرت نخورم.
تا وقتی زنده هستم و نفس میکشم به زندگی کردن ادامه دهم.
فوق العاده بود.ممنونم????
خواهش میکنم. ممنون از همراهی و توجهتون.