آلیس که مامور پلیس است صبح از خواب بیدار می شود و خود را روی نیمکت سنترال پارک در حالی که دستانش با یک دستبند به مرد دیگری قفل شده می بیند، هراسان و وحشت زده از موقعیتی که در آن قرار گرفته مرد را بیدار می کند، مرد نیز مانند دختر مات و مبهوت می شود و هر دو از این که در این موقعیت از خواب بیدار شده اند دچار اضطراب می شوند و هر یک به دیگری مشکوک است.
پس تصمیم می گیرند تا با دست های به هم قفل شده به دنبال کشف حقیقت بروند.
این ماجرای کتاب سنترال پارک نوشته ی گیوم موسو است، داستانی معمایی پلیسی که خواننده را تا آخر داستان برای کشف حقیقت به دنبال خود می کشاند و در آخر خواننده را غافلگیر می کند.
غیر قابل پیش بینی بودن حوادث و به وجود آمدن معماهای تازه در طول داستان از ویژگی کتاب سنترال پارک می باشد که مناسب علاقه مندان به کتاب های معمایی است.
در قسمتی از کتاب سنترال پارک می خوانیم:
رنج حقیقی ما آن چیزی نیست که در گذر سال ها آن را از ما می رباید، بلکه چیزی است که با گذر خود، آن را باقی می گذارد.