از تاریخ باید عبرت می گرفتیم ولی فقط نام پادشاهان و جنگ ها را آموختیم
با جغرافیا باید رمزهای پنهان طبیعت را کشف می کردیم ولی فقط نام و ارتفاع کوه ها را حفظ کردیم
با قرآن باید انس می گرفتیم و درکش می کردیم و به خدا نزدیک ترمی شدیم ولی فقط روان خواندنش را یاد گرفتیم
از علوم اجتماعی باید درست زندگی کردن را می آموختیم ولی داستان های بیهوده ای را خواندیم
از هنر باید به آرامش و خلاقیت می رسیدیم ولی زنگ هنر شد زمانی برای تفریح و استراحت وکشیدن نقاشی های بی هدف
با زبان باید به راحتی می توانستیم چند جمله انگلیسی را بیان کنیم ولی با زحمت زیاد افعال بی قاعده را حفظ کردیم
از دینی باید به خودشناسی می رسیدیم ولی فقط احکام شرعی را آموختیم
با انشا باید به افکار درونمان آگاه می شدیم ولی دنبال موضوعی تکراری بودیم
از ریاضی باید پس انداز کردن را یاد می گرفتیم ولی فرمول های پیچیده را حل کردیم
با فارسی باید به کتاب و کتابخوانی علاقه مند می شدیم ولی داستان های خشک را خواندیم و نوشتیم
از مدرسه باید انسان بودن را یاد می گرفتیم ولی ممتاز بودن و سر به زیر بودن را یاد گرفتیم
و شاید انسانی نبود که به ما انسان بودن را بیاموزد و نسلی شدیم بی رحم که همه چیز آموخته است و از زندگی هیچ نمی داند.