خرید از سراسر دنیا


» دیروز، امروز، فردا

دیروز، امروز، فردا

دیروز، امروز، فردا


دیروز

صبح زود از خواب بلند شد و بعد از این که نان تازه و پنیر و کره محلی خرید به خانه برگشت همسرش قوری چای را کنار سفره گذاشت و با هم مشغول خوردن صبحانه شدند.

فیلم‌ها، سریال‌ها و برنامه‌های ویژه تلویزیون در نوروز ۱۴۰۳ + زمان پخش مطلب مرتبط فیلم‌ها، سریال‌ها و برنامه‌های ویژه تلویزیون در نوروز ۱۴۰۳ + زمان پخش


بعد از خوردن صبحانه ظرف ناهارش را از همسرش گرفت و راهی محل کارش شد.


سر خیابان ایستاد مینی بوس که آمد سوار شد و یک ساعت و بیست دقیقه بعد به محل کارش رسید. 


جایی که کار می کرد یک چاپخانه بزرگ بود وقت ناهار تمام کارکنان کنار هم نشستند و در حین خوردن غذا با هم خوش و بش می کردند.


شب که به خانه برگشت بعد از خوردن شام در کنار همسر و فرزندانش به پیشنهاد همسرش به حیاط رفتند و هندوانه خوردند و با هم صحبت کردند.


نیم ساعتی در حیاط با سه پسرش فوتبال بازی کرد و نقاشی هایی که دو دخترش کشیده بودند را تماشا کرد و برایشان قصه تعریف کرد.


داخل رخت خوابش که رفت خیلی زود خوابش برد بدون هیچ فکر و خیالی.


امروز

نان رو از داخل فریزر برداشت و داخل مایکرو گذاشت چایی ساز رو به برق زد و صبحانشو با عجله خورد و قبل از بیدار شدن همسر و فرزندش از خانه زد بیرون.


سوار آسانسور شد و به پارکینگ رفت و سوار بر ماشینش به محل کارش رفت چهل دقیقه بعد به محل کارش رسید.


بازی مخفی دایرکت اینستاگرام! مطلب مرتبط بازی مخفی دایرکت اینستاگرام!

شرکتی که در آن کار می کرد برای مشتریان مختلف که می خواستند کسب و کار اینترنتی داشته باشند یا برای شغل خود سایت داشته باشند سایت طراحی می کرد.

این اواخر کارکنان شرکت سرشان خیلی شلوغ بود چون افراد زیادی به کسب و کار اینترنتی روی آورده بودند.

ناهار هم از رستوران یا فست فود نزدیک شرکت سفارش می داد. 


شب که به خانه برگشت کنار همسر و تنها فرزندش شام خورد و حدود یک ساعتی در کنار هم تلویزیون تماشا کردند. در اتاق خوابش بعد از گشتن در شبکه های اجتماعی حدود دو ساعت بعد خوابش برد.


فردا

ربات صبحونشو آماده کرده بود همه چی سر جای خودش بود بعد از خوردن صبحانه کنترل ماشینشو برداشت و دکمه حالت پرواز رو فشار داد ماشینش که تا طبقه چهل و چهارم برج بالا اومد همون جا متوقفش کرد و سوار بر ماشین پرنده اش شد.


دو دقیقه و سی ثانیه بعد به محل کارش رسید شرکت بزرگی که کارشون برنامه نویسی برای ساخت ربات های مختلف بود.


همه کارکنان شرکت سخت مشغول کار بودند و ربات های آشپز نیزمشغول آماده کردن ناهار بودند.


ربات های نگهبان ربات های بعدی بودند که قرار بود ساخته بشوند و نگهبان های شرکت، نگران از دست دادن شغلشان بودند.


شب وقتی به خانه اش برگشت بعد از خوردن شامی که ربات درست کرده بود با او در باغ کوچکی که پشت اتاق خوابش بود قدم زد و همان جا به رباتش پیشنهاد ازدواج داد.






 


بازدید سایت خود را میلیونی کنید
فرم ارسال نظر


مطالب پیشنهادی از سراسر وب




  فروش تجهیزات ویپ   |   گردشگری ارم بلاگ   |   مشاور ایرانی در لندن   |   تهران وکیل  


آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین مطالب مجله


هدیه خرید جدیدترین تبلت سامسونگ (بک کاور و محافظ رایگان) هدیه خرید جدیدترین تبلت سامسونگ (بک کاور و محافظ رایگان) مشاهده